سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
بسا یک خوردن که مانع شود لذّت از خوردنیها را بردن . [نهج البلاغه]
 
امروز: جمعه 103 آذر 9

درویشی کودکی داشت که از  غایت محبّت، شبْ پهلوی خویش خوابانیدی. شبی دید که آن کودک در بستر می نالد و سر بر بالین می مالد.

 گفت: ای جان پدر چرا در خواب نمی روی؟

 گفت: ای پدر! فردا روزِ پنج شنبه است و مرا متعلّما (درس های) یک هفته پیشِ استاد عرضه می باید که از بیم در خواب نمی روم مبادا که درمانم.

 آن دوریش صاحب حال بود.این سخن بشنید نعره ای زد و بی هوش شد.

 چون با خود آمد گفت: واویلا، وا حَسْرَتا؛ کودکی که درسِ یک هفته پیش معلّم عرض باید کرد شب در خواب نمی رود پس مرا که اعمالِ هفتاد ساله پیش عرشِ خدا در روز مظالم (قیامت) بر خدایِ عالم الاَسرار عرض باید کرد حال چگونه باشد؟ 


 نوشته شده توسط مجید کمالو در سه شنبه 90/3/31 و ساعت 8:47 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 140
بازدید دیروز: 60
مجموع بازدیدها: 246623
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه